جدول جو
جدول جو

معنی دست گزین - جستجوی لغت در جدول جو

دست گزین
منتخب، گلچین
تصویری از دست گزین
تصویر دست گزین
فرهنگ لغت هوشیار
دست گزین
((~. گُ))
آن چه که با دست آن را انتخاب کرده باشند، دست چین. منتخب، برگزیده، آن که پیوسته خواهد در مسند و صدر مجلس نشیند، اسب جنیبت، اسب کوتل
تصویری از دست گزین
تصویر دست گزین
فرهنگ فارسی معین
دست گزین
هر چیز انتخاب شده، چیزی که آن را با دست جدا کرده و برگزیده باشند
تصویری از دست گزین
تصویر دست گزین
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دریغ خوردن افسوس خوردن تاسف داشتن، آنچه که با دست آنرا انتخاب کرده باشند دست چین، منتخب بر کزیده، آنکه پیوسته خواهد در مسند و در صدر مجلس نشیند، اسب جنیبت اسب کوتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست گزان
تصویر دست گزان
در حال گزیدن دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست گزیدن
تصویر دست گزیدن
((~. گُ دَ))
صدر مجلس طلبیدن، مسند خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست گزیدن
تصویر دست گزیدن
((~. گَ دَ))
دریغ خوردن، افسوس خوردن، تأسف داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درم گزین
تصویر درم گزین
((~. گُ))
صراف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درم گزین
تصویر درم گزین
کسی که پول خوب و بد را از هم جدا کند، درم گزیننده، درم سنج، صراف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
اقدام نمودن، اقدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
لمس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
میوه ای که با دست چینند، با دست انتخاب کردن اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
دو دست را پیاپی برهم زدن برای ابراز شادی و خوشحالی، دو کف دست را برهم زدن با آهنگ موسیقی، کف زدن
کنایه از به کاری پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
ویژگی میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و برگزیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
Clap, Dab
دیکشنری فارسی به انگلیسی
аплодировать , постучать
دیکشنری فارسی به روسی
аплодувати , легенько стукати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
applaudire, battere leggermente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ปรบมือ , ตบเบาๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
bertepuk tangan, mengetuk ringan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ताली बजाना , थपथपाना
دیکشنری فارسی به هندی
למחוא כף , לטפוח
دیکشنری فارسی به عبری
拍手する , 軽くたたく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
박수치다 , 가볍게 두드리다
دیکشنری فارسی به کره ای
alkışlamak, hafifçe vurmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی